یادداشتی از اردشیر لارودی
خداحافظ ناخدای عاصی/ با خودت چه کردی و با فوتبال چهها!
بیشتر از این، چه دربارهاش میتوان گفت؟ بیشتر از این، مگر چیزی هست که دربارهاش گفت! به کدام ضرورت؟ مارادونا، تعریف کردنی نمینماید که خودش تعریف است که «خودِ» تعریف است! تعریف فوتبال! تعریف نابیت فوتبال! تعریف خالص فوتبال و خلوص فوتبال! بیان هرچه که بهتر از آن و بیشتر از آن را ناممکن و غیرضرور میکند!
یک کلام و ختم کلام! فوتبال یعنی مارادونا! مارادونا یعنی فوتبال! به قول آن میکدهدار یک گوش از هزار گوشه بوینسآیرس… مهم نیست که تو با زندگی خودت چهکار کردی! مهم این است که تو با زندگی ما چه کردی؛ مارادونا! و او با زندگی ما، با عشق ما و یا قدرت تخیل ما چهها که نکرده است! با مارادونا، ما از فوتبال چهها که نمیخواهیم! با مارادونا، فوتبال ما را کجاها که نبرد!
چقدر ممکن بود این مرد! چقدر توانا بود این عاصی! چقدر ناممکن مینمود، هرکاری که او به آسانی انجامش میداد! سهل و ممتنع! ممکن یا ناممکن! اینجا و نه اینجا! در دسترس و دور از دسترس!
عاصی! آری، عاصی! عصیانگر، بلی عصیانگر! عصیانزده، آری عصیانزده! شورشی! به سبک خودش شورشی! به سبک خودش بیقرار! در هیچ ظرفی نمیگنجید! فراتر از خودش بود! فراتر از همه بود!
رها بود و رها! تنها بود و تنها! یکه بود و یکه! در جمع نمیگنجید! در جمعها نمیگنجید! در جمعیت و در جماعت هم نمیگنجید! حتی در جمع ناپلیها! حتی در جمیعت «بوکا»ییها!
مارادونا بود و مارادونا بودن را باید ترجمه کرد! نه ترجمه که باید «نوشناسی» کرد! چرا اینطور بود که بود؟ چرا جور دیگری نمیتوانست باشد که نبود!
آرماندو دیگو مارادونا! تو چهکار کردی با ما؟ تو چهکار کردی برای ما؟ یعنی فراتر از اینهم میتوان رفت؟ راست بگو، صادقانه بگو، تو، خودت، خود تو، شخص مارادونا، بیش از این توانایی داشت و نکرد؟
از سال ٨٢ بگوییم و ظهور بچگانهات؟ یا سال ٨۶ را -که در درون ما لول میخورد و همواره زندگی میکند- نشخوار کنیم با آن هنرنماییهای غریزیات و با آن حرکتهای تکرارشونده فطریات! سال ٩٠ را هم از یاد بردن ناممکن مینماید! با آن خشم طغیانی، با آن اعتراض درونی! علیه همه و همه علیه تو و سپس جشن از پا درآوردنت! جشن جلادهای فیفا! مراسم مثله کردن هنر فوتبال و بریدن زبان دراز مارادونا که اهل کنار آمدن و بازی کردن برهوار و قواعد بازی را پذیرفتن نبود! مافیای فوتبال و مافیای قدرت جهان تقسیم شده و تقسیم شونده کار خودشان را کردند! مارادونا هم کار خودش را ساخت! دنیا اما، به راهی دیگر میرفت، ناخدای دیگری میساخت! ناخدای فوتبال، اولین اگر نبود، آخرین که بود! و حالا آخرین ناخدا که ماندگار شد به روز ٢۵ نوامبر ٢٠٢٠!
خود داوری
هفته سوم لیگ برتر که در روزهای ۵ و ۶ آذر ٩٩ برگزار شد! در این هفته، اتفاقات خوبی هم در فوتبال ما رخ داد! از درستکاری سیروس پورموسوی که یک گل را، رسماً از تیمش دریغ کرد تا جوانمردی و بازی منصفانه بماند! داستانش در جای دیگری آمده است!
یا راستگویی حسین پورامینی، بازیکن پیکان که پنالتی داور داده را «رد» کرد و خودش شهادت داد که ذوبآهن، مرتکب پنالتی نشده است! در هفته سوم نفت مسجدسلیمان را در قواره یک تیم قابل و لایق دیدیم که بلد است اراده دفاعی خود را به حریفی چون پرسپولیس دیکته کند! و تیم آبادان را دیدیم که خودباوری را، باور کرده است! و آقایان سازمان لیگ را که بیعملی را خوب به عمل درمیآورند!
ثروت نساجی
تیم نساجی، چیزی دارد که کمیاب است: مربی گمنامی بهنام وحید فاضلی! برای او، یک سفارش اما اکیدش را داریم: وارد فاز هوچیگری نشو!
امیر با گلگهر، طعم «شانس آوردیم» را چشید! پنالتی ثانیههای آخر فولاد، گل نشد! و اما استقلال! بر سر آش نپخته چه دعوایی بود! لازم است که اول بازی کنید، سپس طلبکاری کنید!
٨ آذر
هر سؤالی از مجمع عمومی فدراسیون تکراری است، ولی باید پرسیده شود:
…امروز چهکارهاید؟ چقدر مستقل و چقدر چشم به دست از ما بهتران و چقدر گوش به زنگ، زنگوله به دستان؟ دوست باشید با فوتبال! درست رأی بدهید! دلتان بسوزد برای این فوتبال! به عوامل شکست، میدان ندهید! تیمی که یک پنالتی زده است در سه بازی، ١٠٠ میلیارد تومان آب خورده است!
تا اجلاس فوتبال درست جلوس نکند و جلسه هدفمندی تشکیل ندهد، همین است که هست: …پول هدر دادن! یواش یواش، صداها در حال بلند شدن است! امروز، ٨ آذر، روز تصمیم است!
اولین اخراج
فردا لیگ یک ٩ مسابقه دارد! در پایان هفته اول، فرهاد کاظمی از بادران رفت و باید هم میرفت! به نظر میرسد این قبیل اتفاقات، زیاد رخ خواهد داد! شنیدهایم که از بوشهر، بوهای عدم تحمل و جدایی در حال بلند شدن است! پول فوتبال، علف خرس نیست! باید امین این سرمایه بود!
دیدگاهتان را بنویسید