آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو…
تو کجایی حاج آقا
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو
بسکه دلتنگ تو ام ،از سر شب تا حالا
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو
جانِ من حرف بزن!
امر بفرما حاج آقا
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو
کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو
ای یاد تو آرامش من
امشب از کوچه ی دلتنگیِ من میگُذری؟!
جانِ من زود بیا
حاج آقا
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم تو دارم که نگو
به خدا دلتنگم
رو به رویت بِنِشینم کافیست
گرچه از دور ولی، من تو را میبوسم
آنقَدر خاک کف پای تو هستم که نگو
چشم به راه روضه های خانه شما ایم حاج آقا
روز شماری می کردیم که ایام فاطمیه بیاید که از راه دور شما را یک بار دیگر ببینیم
ولی حالا دیدنت برای یک بار دیگر حسرت شد برای من
همچو پدر بودی برایم یک الگو یک مرد واقعی بودی برایم
وقتی پدرم در بستر بیماری بود دست پر مهر تو بر سرم بود آقا جان
هیچ و زحماتی که برای من و خانوادهام کشیدید فراموش نخواهم کرد حاج آقا
راهت ادامه دارد
دیدگاهتان را بنویسید