شفافیت در ورزش/خدا نبخشد افرادی که دست اکبر محمدی را با آنکه بیش از ده سال از نیمکت سرمربیگری دور بود را گرفته، آوردند و سرمربی تیم فوتبال مس کرمان کردند. با آنکه او آمد و کلی هزینه روی دست باشگاه مس گذاشت، در پیامکی به یک ایجنت، به مردم کرمان توهین کرد و رفت، اما حالا باید سالها کرمان و کرمانی تاوان این تصمیم آقایان را بدهند و سالها باید با خجالت بگویبم فردی به کرمان آمد گفت کاشف سردار آزمون من هستم، کلی پول گرفت و به همه ما توهین کرد و رفت!. چند هفته ای خبری از اکبر محمدی نبود و خیال مان راحت بود که این کابوس زجر آور، شر آن از سر کرمانی ها کنده شده اما او گویا کماکان دست بردار کرمان نبوده و حالا جلوی دوربین ها قرار گرفته و کلی در مورد باشگاه مس، هواداران، رسانه ها و غیره صحبت کرده است. اکبر محمدی در رابطه با مدیریت باشگاه، هوادار و رسانه های کرمانی گفته؛ ما اگر از طرف مدیریت حمایت میشدیم، مدیری که کمتر به فوتبال خود توجه کرد و تمام تمرکزش روی حواشی بود میتوانستیم نتایج بهتری بگیریم و حتی به لیگ برتر صعود کنیم که متاسفانه این حمایت از مدیریت و از شهر صورت نگرفت. (در کنار مدیریت) هواداران سهم خواهی که همه جوره در کادرفنی دخالت میکردند (نیز دلیلی شدند) برای اینکه ما نتوانیم نتایج دلخواهمان را کسب کنیم. یک تعداد آدم سهم خواه و باج گیر که در رسانهها، ابزار و در باشگاه اهرمهایی داشتند و مس را سهم خودشان میدانند.(مانع کار ما شدند) من الان میگویم هر کسی در کرمان مسئولیت فنی بگیرد کارش بسیار سخت است.
اما جواب ما به اکبر محمدی؛ اکبر آقا محمدی، شما مقصر نیستید؛ تقصیر متوجه کرمانی هایی است که برای حمایت از جنابعالی، صفحه فیک در اینستاگرام زده و شروع کردند به توهین به همشهری های خود!. تقصیر از کرمانی هایی است که افتخار آنها این بود شما را به این رستوران و آن رستوران ببرند تا فقط آنها را تحویل بگیرید!. شما مقصر نیستید، تقصیر از آقایانی است که دست جنابعالی را گرفتند و پیش این چهره سیاسی و آن چهره سیاسی بردند تا با ماندن احتمالی جنابعالی، خودشان نیز بمانند!. بله اکبر آقا، ما کرمانی ها اینقدر به شما گفتیم ” دکتر دکتر، استاد استاد، کاشف کاشف؛ به مانند آن پدری شدیم که اسم بچه خودش را گذاشت رستم و بعدا بزرگتر که شد خودش جرات نمی کرد او را صدا بزند!.
شفافیت در ورزشورزشی
حمله کاشف آزمون به هواداران و رسانه های کرمانی؛ “اسمشو گذاشتین رستم و حالا…!”
مرداد ۱۱, ۱۴۰۳1
اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید